گفته می شود میان بازی کردن برای بردن و بازی کردن برای نباختن تفاوت های زیادی وجود دارد. کسی که برای بردن بازی می کند بر روی توانایی های خود تمرکز می کند، به همین خاطر اعتماد به نفس بالایی دارد و از انجام کارها لذت می برد. در مقابل کسانی که برای نباختن و یا از دست ندادن تلاش میکنند همواره زیر سایه ترس و اضطراب همان از دست دادن قرار دارند، اعتماد به نفس و کارایی کمی دارند و زمان خود لذت نمیبرند. در نهایت نیز، همان چیزی را که واهمهاش را داشتند بر سرشان میآید.
از طرف دیگر همانطور که می دانید، دو احساس اصلی که مردم در تصمیمگیری از آنها استفاده میکنند دستیابی به لذت و دوری از رنج می باشد. در تحقیقات گوناگون نیز ثابت شده است که احساس دوری از رنج در تصمیم گیری تا دو و نیم برابر تأثیرگذارتر میباشد. این همان بازی کردن و تصمیم گرفتن به قصد نباختن است.
این الگویی است که اشخاص زیادی در انتخاب و اولویت بندی کارها از آن استفاده کرده و برای موفق شدن همواره زمان زیادی را برای رفع نقاط ضعف خود اختصاص می دهند. غافل از اینکه این الگو همیشه آنها را در حد متوسط، معمولی و فاقد هرگونه تمایز نگاه می دارد و در بهترین حالت این اشخاص تبدیل به افراد همه کاره هیچ کاره میشوند.
راه حل اینست؛ تصمیمگیری و اولویت بندی کارها در برنامه ریزی زمان خود را بر اساس احساس دستیابی به لذت و تمرکز بر نقاط قوت انجام دهید. البته در اینجا منظور از دستیابی به لذت و قدرت، به هیچ عنوان لذت های سطح پایین و یا اعمال قدرت و برتری بر روی دیگران نیست، هر چند آنها هم در شرایطی کمی لازم هستند! اما اگر شخص تمامی تمرکز و اقدامات زندگیاش را بر دستیابی آنها بنا بگذارد نشانه جدی از فقدانها و حقارتهای روانی می باشد.
در مقابل در اینجا مراد اصلی لذتها و قدرتهای ارزشمند و تعالی بخشی است که یک شخص می تواند با تقویت خود به سوی آنها حرکت کند و همچنین حرکت به سوی آنها نیز باعث قوی تر شدن شخص می شود و اینگونه رابطه تقویت کننده رفت و برگشتی ایجاد می شود. لذتها و قدرتهایی مانند دانش، مهارت، شایستگی، خرد، خلاقیت، داشتن نگاه و معنای زندگی، زیبایی شناسی، شکوفایی استعدادها، داشتن ابتکار عمل، توانایی و عاملیت انجام کارها، عزت نفس، اعتماد به نفس، کفایت نفس، درک دیگران، داشتن احساسات ارزشمند نسبت به جهان و تمامی موجودات آن، خواست و توانایی همدلی و کمک به دیگران، داشتن ارتباطات سالم و دوستی های ارزشمند، داشتن دیسیپلین و توانایی کنترل خود، خلق شخصیت و منش، خلق سبک زندگی منحصر به فرد، داشتن اختیار کامل یا حداقل داشتن اختیار بخش بزرگی از زمان و زندگی در دستان خود و بسیاری از موارد دیگر. این لذتها و قدرتها می توانند قطب نمایی برای حرکت و تعالی شخص در طول زندگی باشند.
البته لازم است تا برای دستیابی به این لذتها و قدرتها، شخص دانش، ابزار، توانایی، مهارتها، ارتباطات، روش ها و فرآیندهای صحیحی را در اختیار داشته باشد و آنها را به کار ببندد. بنابراین اختصاص زمان مناسب برای اکتساب آنها الزامی است. در اینجا مدیریت زمان برای کسب قدرت معنا پیدا می کند؛ مدیریت زمان به منظور کسب تواناییها و امکانات برای قوی تر شدن (درونی) و لذت بردن از زندگی. این همان زندگی کردن برای تعالی و همان بازی کردن به قصد بردن است.
در همین راستا آقای جان سی مکسول، نویسنده کتاب های متعدد در حوزه رهبری کسب و کار، برای توسعه و پیشرفت همیشگی الگوی تقسیم بندی زمان را به صورت زیر ارائه می دهد:
اشخاص موفق و صاحب سبک کاملاً به توانایی های خود آگاهی دارند و می دانند که نقاط ضعف شان بسیار بیشتر از نقاط قوتشان است. برای همین سعی می کنند به جای رفع نقاط ضعف که بی پایان است، با سرمایه گذاری روی نقاط قوت، مزیت رقابتی خود را در بلند مدت تضمین کنند. البته باید توجه داشت که در اینجا منظور نقاط ضعف شغلی و حرفه ای است، وگرنه در حوزه روانشناسی و تعالی شخص، مسیر بلوغ و رشد انسان از روی شناسایی و آگاهی از نقاط ضعف و انجام اقدامات مناسب برای مواجه با آنها می گذرد.
به عنوان مثال در یادگیری زبان خارجی، من خیلی از اشخاص را میبینم که بلافاصله بعد از یادگیری زبان انگلیسی شروع به یادگیری زبان دیگری مانند فرانسه میکنند. البته این کار قابل تحسین است، اما سوال اینجاست که چه مقدار از زمانی که برای یادگیری صرف میکنند برای دستیابی به اهداف شان و موفقیت آنها مفید و اثربخش خواهد بود. ممکن است شغل و حرفه شخصی ایجاب کند که به چند زبان خارجی تسلط داشته باشد، اما برای بسیاری اینکار صرفاً جنبه تفریحی دارد. راهکار ساده اینست که به جای یادگیری زبان خارجی دوم، در همان زبان خارجی اول آنقدر قوی شوید که به مزیت رقابتی دست یابید و بتوانید یا دانسته های خود حداکثر استفاده را نمایید. بر نقاط قوت خود تمرکز کنید، لازم نیست تمام زبان های دنیا را یاد بگیرید.
از این دست مثالها می توان تنوع بدون همراستایی و هم افزایی در یادگیری نرم افزاهای مختلف، فعالیت و تجربه اندوزی در صنعتهای مختلف، معاشرت (کاری) با اشخاص مختلف، ورود به بازارهای مختلف، تغییر مسیر برنامه ها برای استفاده از فرصتهای مختلف و پراکنده و … را نام برد.
یادمان باشد زندگی فرصت محدودی در اختیار ما قرار داده است و هیچ کدام نمی دانیم چه مقدار زمان داریم. تنها می دانیم که هنوز هستیم. بنابراین سوال اصلی اینست که حال که هستم، چه باید انجام دهم و چگونه زندگی کنم؟ باید در ذهن داشته باشیم هر کاری را که انجام می دهیم به این معنا است که دست از دهها صدها کار دیگر را که می توانستیم انجام دهیم شستهایم. بنابراین زندگی نه تنها برایمان هزینه دارد، بلکه هزینه فرصت های آن هم سنگین است. این موارد مسئولیت انتخابهایمان را برایمان بیشتر می کند. در این فرصت کوتاه، باید زمانمان را آگاهانه مدیریت کنیم تا جای ممکن بتوانیم به معنای واقعی زیست انسانی و متعالی داشته باشیم. چرا که در پایان؛