در فیزیک و در دنیای ذرات کوانتومی، اصل عدم قطعیت اینگونه تعریف می شود که نمی توان کمیت های مرتبط با الکترونها را به صورت دقیق محاسبه کرد. به عنوان مثال نمی توان دو کمیت معین، مانند مکان و ممنتوم (تکانه) ذرات را با دقت اندازه گرفت. به این ترتیب هر چه اندازهگیری یکی دقیق تر باشد، دقت اندازهگیری دیگری کمتر خواهد بود. در نتیجه همواره نوعی عدم قطعیت کاهش ناپذیر وجود دارد. اما با وجود این عدم قطعیت در مقیاس ذرات، باز میتوان در نگاه کلان رفتار عمومی ذرات را ثابت در نظر گرفت.
به عنوان مثال همه میدانیم که ملکولها، اتمها، الکترونها و تمامی ذرات زیراتمی دائماً در حال حرکت و جنبش بیوقفه هستند. بر اساس اصل عدم قطعیت ما نمی توانیم مکان دقیق و سرعت این ذرات را به دقت تعیین نماییم. بنابراین این موضوع برای ما همواره سطح مشخصی از ناشناختگی را در بر دارد. اما با این وجود، به طور مثال از رفتار فنجان چای به عنوان یک کلیت واحد که از مجموعه این ذرات تشکیل شده است آگاهی کامل داریم. ازینرو من در حال نگارش این کتاب انتظار این را ندارم که به ناگاه، فنجان چای روی میز کارم رفتار نامتعارفی از خود نشان دهد، به بالا بپرد یا ناگهان متلاشی شود و … بنابراین اگر دست خودم به آن برخورد نکند و آن را به زمین نیندازد، بعید است که از جانب خودِ فنجان اتفاق ناگواری بخواهد رخ بدهد!
این نگاه در مورد عدم قطعیت را می توان به مقیاس بزرگتری نیز تسری داد. دنیایی که ما امروز در آن زندگی میکنیم همواره دستخوش رخدادهای غیرقابل پیشبینی است. رخدادهایی که میتوانند اثرات ژرف بر کار و زندگی و حتی وجود یکایک ما داشته باشند. این دنیا دنیای کنشها و واکنش های بینهایت است. تغییرات و رخدادهای زیست محیطی، فناوری، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، بیماریهای فراگیر، آمدن و رفتن گونه های متنوع موجودات و … همه و همه در مقیاس چند دهه عمر ما انسانها بسیار گران و اثرگذار مینمایند. وضع شدن یک قانون نامناسب، تصمیم یک سیاستمدار در نقطه دیگری از دنیا، افزایش یک کاهش نرخ ارز، یک تصمیم اشتباه از مدیر یک کسب و کار رقیب، آمدن یک تکنولوژی ویرانکننده برای کسب و کارهای سنتی، یک رفتار غیرقابل پیشبینی از طرف شخصی در خیابان، خراب بودن یک قطعه کوچک در یک هواپیمای غولپیکر، خستگی یک پزشک در هنگام انجام عمل جراحی و … هر یک به تنهایی میتواند در حکم مرگ و زندگی برای یک انسان باشد. اما با این وجود و با در نظر گرفتن مقیاس زمان و مکان کیهانی، هیچ نیست. در این مقیاس خورشید میلیاردها سال است که نورافشانی کرده و از شرق تابیده و از غرب غروب می کند، امواج دریاها و اقیانوسها سالهاست که بر سواحل می کوبند، سیارات به دور ستارهها میچرخند و کهکشانها گسترده شده و مسیر ثابت خود به سمت لبه ها جهان شناخته شده Known Universe را طی میکنند و … بنابراین می توانیم این نتیجهگیری را داشته باشیم که در این مقیاس همه چیز ثابت است.
به خودمان بازگردیم. ما انسانها لاجرم در مقیاسی زندگی میکنیم که هر تغییری در محیط بیرونی میتواند بر محیط درون ما و کسب و کارمان اثر بگذارد. ما نه تنها از محیط خود جدا نیستم، بلکه می توان گفت که عنصری کوچک تحت تسلط و سیطره بیرحمانه محیط هستیم. این محیط است که اصالت دارد. محیط است که تا حد بسیار زیادی ویژگی های ژنتیکی ما را تعیین می کند، محیط است که با آموزش های خود در کودکی بخش بزرگی از رفتار و شخصیت ما را شکل می دهد، محیط است که بر میزان اختیار ما برای انجام کارها حد و مرز می گذارد، محیط است که با وضع قوانینی مشخص رفتارهای اجتماعی ما را کنترل می کند، محیط است که با ویژگی های خود در مقیاس کلان، رفتارهای خرد کسب و کارهای را سمت و سو می دهد، محیط است که تعیین می کند رفتار یک کودک در سوئد با رفتار یک کودک در سودان متفاوت باشد.
محیط است که در جایی این فضا را می دهد که یک انیشتین تبلور پیدا کند و در جاهای دیگر از تبلور هزاران انیشتین بالقوه جلوگیری می کند. از این دست مثالها فراوان می توان زد. زیگموند فروید Sigmund Freud، روانپزشک شهیر اتریشی و پدر روانکاوی، اینگونه بیان می کند که انسان مجموعه ای است از یک جزء مختار در یک کل مجبور. اما نکته مهم ابنست که علیرغم اثرات غیرقابل انکار محیطی، ما انسانها بازهم از درجهای مشخص از اختیار بهرهمند هستیم. هر چند محدود، ما می توانیم اراده کنیم، تصمیماتی بگیریم، کارهایی انجام دهیم و اثراتی خلق کنیم.
به طور کل محیط چارچوبها و محدوده اقدامات ما را تعیین می کند، اما این ما هستیم که می توانیم درون آن چارچوبها دست به اقدامات اختیاری بزنیم. به عنوان مثال، دست من می تواند طبق قوانین مشخص ارگانیسمی، فیزیکی و با توجه به ساختار بدنم در محدوده مشخصی حرکت کند، احجام را تا وزن مشخصی بلند و جابه جا کند و … این چارچوبها حدود فعالیت های دست من را تعیین می کنند، اما اینکه من با این دست کتابی بنویسم، فنجان چایی را بردارم یا در گوش کسی سیلی بزنم، هرچند که در داخل چارچوب حرکتی دستم تعریف شده باشد، اما تحت اختیار و انتخاب خود من است و من نیز در مقابل این انتخاب و پیامدهای آن مسئول.
در ادامه مثال بالا، می توان از کشورهای سوئد و سودان نام برد. محیطهای انسانساخت و طبیعی این کشورها از زمین تا آسمان با یکدیگر متفاوت است. این دو کشور چارچوبها و پتانسیلهای فعالیتی متفاوتی در زمینه های متنوع برای شهروندان خود فراهم می آورند. میزان متفاوتی از سطح بهداشت و سلامت، آموزش و سواد، ساختار حمایتهای اجتماعی، دسترسی به امکانات، فناوریها و منابع، همه و همه موجب میشود که اشخاص برای اعمال مشابه در این محیطها خروجی های متفاوتی به دست بیاورند. به عنوان مثال شخصی که در سوئد و برای تفریح ماهیگیری می کند، به موجب بهره مندی از امکانات و آموزش بهتر، میتواند در چند ساعت تعداد بسیار بیشتری از چند روز شخصی که در سودان و برای بقای خود و خانوادهاش ماهیگیری می کند، ماهی صید کند.
ممکن است ناعادلانه به نظر بیاد، اما نمی توانیم عدالت را در دنیا صرفاً از نگاه محدود خود تعریف کنیم. اصلیترین وظیفه ما شناخت تواناییها و محدودیت های خود و محیط اطرافمان است تا به این ترتیب بتوانیم در چارچوب اختیاراتمان کاری انجام داده و اثری به جای بگذاریم. در یک محیط حاصلخیز مشاهده یک باغ پر از گلها و گیاهان زیبا و متنوع، ممکن است منظره ای بدیع نباشد. اما دیدن یک گل کوچک که در دل کویر سر برآورده است قطعاً منظرهای تأمل برانگیز است. ای بسا لطف دیدن گل کوچک در دل کویر، هیچ کم از دیدن یک باغ بزرگ در منطقهای مستعد و حاصلخیز نباشد.
بنابراین میتوان گفت که محیط بدون شک تأثیرگذار است، اما در نهایت این اقدام و عمل ماست که تعیین کننده می باشد. اگر محیط مساعد باشد خوشا به این بخت مبارک. اما اگر محیط نامساعد است، این وظیفه ماست تا با ارتقاء تواناییها و مهارتهایمان اثرات منفی آن را تا حد توانمان خنثی کرده و از فرصت های محدود آن حداکثر بهره برداری را داشته باشیم. اگر تاریک است این ما هستیم که انتخاب می کنیم ناله سر دهیم و یا اینکه چراغ خود را بیفروزیم. تمام هنر ما به عنوان مدیر کارآفرین این خواهد بود که بتوانیم حوزهها و موقعیتهایی را که می توانیم در آنها بهترین کنش در محیط و بهترین واکنش نسبت به محیط را داشته باشیم، شناسایی کرده، خود را در آنها قرار داده و بهترین عملکردمان را به اجرا درآوردیم.
تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که محیط با تمام ویژگیهای خود، اثر غالب در تعیین انتخابها و رفتارهای ما دارد، اما این اثرگذاری از نقش و اهمیت و ضرورت اراده، انتخاب و مسئولیت ما برای اداره زندگیمان هیچ نمیکاهد. در ادامه به شرح و بسط این موضوع میپردازم که محیط پیچیده و مملو از عدم قطعیت (جبر بزرگ) چه هست و رفتارهای مدیریت کارآفرینانه (اختیار محدود) در مقابل آن چگونه میتواند باشد.
واژه عدم قطعیت ترجمه واژه انگلیسی Uncertainty است. این ترجمه مترادف های دیگری از جمله ابهام، عدم اطمینان و یا نااطمینانی را نیز شامل می شود. اما در نگاه عمومی واژه دیگری نیز به جای عدم قطعیت به کار برده میشود؛ ریسک. همانطور که بسیاری از مردم ممکن است موارد عنوان شده در منوی یک کافی شاپ را با یکدیگر اشتباه بگیرند، ممکن است ریسک و عدم قطعیت را نیز به جای یکدیگر فرض کنند. در حالی که این دو ماهیتاً از یکدیگر متفاوت هستند.
در یک مثال من میدانم که در فصل بهار باران بیشتری می بارد و طبق پیش بینی هواشناسی نیز هفته پیشرو هفته پر بارانی خواهد بود. اما نمیدانم که در سفر جادهای فردای خودم به چه احتمالی و به چه میزانی و به چه مدتی و در کجای مسیر جاده با باران مواجه خواهم شد. بنابراین باید تمهیدات لازم برای سفر در شرایط بارانی را از قبل در نظر بگیرم.
ریسک در حوزه ای از دانش و اتفاقات و احتمالات قرار دارد که ما از آنها آگاهی داریم. آنهایی که می دانیم که می دانیم و آنهایی که می دانیم که نمی دانیم. به عبارتی در فضای ریسک، ما از دانسته ها و نادانسته های خود آگاهی داریم. اما این قضیه در مورد عدم قطعیت صدق نمی کند. در عدم قطعیت ما نمیدانیم که نمی دانیم. اینها نادانسته های نامعلوم هستند.
گفته میشود که چیزهایی که میدانیم نمی توانند آسیب چندانی به ما وارد کنند، بلکه این نادانسته های ما هستند که می توانند بسیار خطرناک و خانمان برانداز باشند. نادانسته های نامعلومی که به هر شکل ممکن باید خودمان را برای وقوع آنها و اثرات محتملی که بر زندگی مان میگذارند آماده کنیم.
به عنوان مثال در نظر بگیرید اگر شخصی به بیماری سرطان مبتلا شود، با توجه به تجربیات علم پزشکی از یک طرف و شرایط و وضعیت بیمار و بیماری از طرف دیگر، پزشکان می توانند تخمین بزنند که میزان احتمال درمان و بهبودی کامل بیمار چند درصد است. یا اینکه در صورت وخامت بیماری می توانند تخمین بزنند که بیمار تا چه مدت زنده خواهد بود. این موضوعی است که در چارچوب ریسک و آمار قرار میگیرد. البته که در تمام این تخمینها اشتباهاتی نیز می تواند وارد باشد و همه ما داستانهایی از اشخاصی را شنیدهایم که علیرغم وخامت بیماری سلامتی کامل خود را بازیافتهاند.
اما تا قبل از همه گیری ویروس کرونا در سال ۲۰۱۹، چند نفر می توانستند پیشبینی کنند که چه تعداد انسان به این بیماری مبتلا شده و بر اثر آن فوت خواهند کرد. البته که هیچ کس! چرا که تا قبل از این زمان، این بیماری نادانسته نامعلوم بود. ما نمی دانستیم که چنین بیماری با این مشخصات می تواند با این سرعت به همه گیری برسد، سویه های جدید پیدا کند، عوارض گوناگونی داشته باشد و برای همیشه زندگی ما را تحت تأثیر خودش قرار دهد. اما بعد از تجربیات و تحقیقات اولیه، این بیماری و نحوه برخورد آن وارد دانستههای عمومی مردم قرار گرفت. اکنون تا حدود بسیاری این بیماری را میشناسیم، میدانیم از چه راههایی قابل انتقال است، می دانیم اثر واکسن بر آن چقدر است، میدانیم احتمال سرایت آن چقدر است، میدانیم در صورت ابتلا به چه میزان احتمال وخامت حال وجود دارد و در صورت وخامت حال به چه میزان احتمال فوت.
بنابراین بر خلاف ریسک که قابل تشخیص و قابل محاسبه است، عدم قطعیت به شرایطی را دربر می گیرد که نمی توان افق های پیش روی را تعیین کرد.
اگر هم بتوانیم چنین کاری کنیم، اما نمی توانیم به آن احتمال تخصیص دهیم. به همین خاطر در فضای ریسک نیازمند دقت فراوان برای تحلیل مسائل هستیم تا بتوانیم احتمالات را سنجیده و خود را برای آنها آماده کنیم. ازینرو تمرکز امری بسیاری حیاتی است. اما در فضای عدم قطعیت تمرکز ممکن است کشنده باشد، چرا که اساساً ماهیت موضوع نامشخص است و تمرکز بر روی هر عامل احتمالی، می توانند مانع پایش و رصد کردن محیط و منتج به از قلم افتادنِ سایر پدیده های نوظهور شود. اگر یک پزشک جراح تمرکز داشته باشد بسیار خوب و لازم است، اما وقتی با عدم قطعیت سروکار دارید، تمرکز آخرین چیزی است که نیاز دارید. چرا که شما را نسبت به محیط اطرافتان کور می کند.
بنابراین تصمیمگیری در حوزه عدم قطعیت بسیار دشوارتر از تصمیمگیری های ریسکی است. در فضای ریسک شما به منظور حداکثر کردن سود و حداقل زیان تحلیل و محاسبه میکنید، اما در عدم قطعیت این معادله می تواند میان بودن و نبودن باشد. انسانهایی که از نداشتن محاسبات دقیق، خوشبینی یا طمع زیاد و یا برخی از خطاهای شناختی رنج می برند، اجازه میدهند غفلت آنها را فرا گرفته و ریسک آنها را تهدید کند. اما در مورد عدم قطعیت اصولاً ما نمدانیم چه چیزهایی حتی میتوانند وجود داشته باشند و چه تهدیدهایی حتی ممکن است رخ دهند. بنابراین اساساً نوع و شیوه تفکر درباره این مقولات با یکدیگر متفاوت خواهد بود، یعنی نباید به موضوعاتی که در وضعیت عدم قطعیت قرار دارند با نگاه مدیریت ریسک نگاه کرد. در دنیای امروز به غیر از چندین موضوع مانند ریسک بیماری و سلامتی، شرکت در آزمونهای ورودی دانشگاهها و حرفه، سفارش غذای جدید از یک رستوران جدید، و … مابقی موضوعات با درجه اهمیت متفاوت در حوزه عدم قطعیت جای میگیرند. تقریباً میتوان گفت که باید به تمامی مباحث مربوط به کسب و کار از دریچه عدم قطعیت نگریست.
کییر کگارد Søren Aabye Kierkegaard فیلسوف مشهور دانمارکی می گوید که
زندگی را تنها میتوان با نگاه به عقب درک کرد، اما همیشه باید رو به آینده زندگی کرد.
نکته ای که در این باره باید گفت این است که گذشته با تمام پیچیدگی های خودش قابل تجزیه و تحلیل است. شما می توانید تجربیات خود را واکاوی کرده و از دل آنها آگاهی و دانش، چارچوبهای فکری و راهکارهایی درباره آینده استخراج کنید. اما نکته مهمتر اینکه آینده به این راحتی قابل پیشبینی نیست! آینده خانه عدم قطعیت است. حال هر چه محیط پیچیده تر باشد، این عدم قطعیت در آیندههای نزدیکتر و در مقیاس بزرگتر خودش را مینمایاند. به عنوان مثال اگر در گذشته و در یک محیط ساده درباره آینده صد سال بعد با شک و تردید و انواع احتمالات مختلف نگریسته میشد و تا حدود زیادی هم پیشبینی های صورت گرفته درست از آب در می آمد، امروزه و در یک محیط پیچیده ممکن است درباره تغییرات یک روز یا حتی یک ساعت آینده چندین سناریوی بسیار متفاوت قابل تصور باشد و دست آخر هم مورد دیگری که از ابتدا قابل پیشبینی نبوده رخ دهد. در این شرایط است که داشتن دانش خودش می تواند قدرت یادگیری را محدود کند و اطلاعات باعث جلوگیری از دانستن چیزهای جدید شود. از همین روست که ساختن آینده بر مبنای اطلاعات گذشته میتواند موجب از دست رفتن بسیاری از فرصتها و بروز بسیاری از تهدیدها باشد. برنامه ها و اقدامات شکست میخورند به این دلیل که ما سرچشمه های عدم قطعیت را در آنها و برای آنها در نظر نگرفتهایم. در اینجا جوهره این گفته پیتر دراکر Peter Drucker، پدر مدیریت نوین، بهتر خود را نشان می دهد که میگوید
بزرگترین خطر هنگام به وجود آمدن تغییرات و بحرانها، خود آن بحرانها نیستند، بلکه پاسخ به آنها و عمل کردن با منطق گذشته است.
گفتیم که عدم قطعیت با آینده سروکار دارد، چرا که آینده پر از ناشناخته هاست. در علم آینده پژوهی، آیندهها به انواع مختلفی دستهبندی میشوند؛ آینده ممکن، آینده محتمل، آینده مطلوب و … مدیر-کارآفرین باید تا جای ممکن تلاش کند همواره چشمان خود را باز نگه دارد، محیط را رصد کند، تمام این آیندهها را شناسایی و درک کند و با اقدامات خود فاصله و زاویه بین گزینههای آینده مطلوب و آینده مقدور را کاهش دهد. اما با این حال بازهم باید خود را همواره برای رخدادهای غیرقابل پیشبینی آماده نگه دارد، چرا که آینده عصرِ ممکن بودن غیر ممکن هاست. ازینرو باید برای بهترینها امیدوار بود، اما برای بدترینها آماده!
بنابراین به هر موضوعی که ما از ماهیت، عناصر و متغیرهای وجودی آن، از میزان اثرگذاری آن بر ما و ما بر آن، از نحوه پاسخ به آن آگاهی نداشته باشیم، می توان برچسب عدم قطعیت زد.
موضوع دیگر، نوع و جنس مسائلی است که ما با آنها در محیط عدم قطعیت مواجه میشویم. در دنیای پیچیده امروز مسائل فقط سخت و مزمن نیستند، بلکه بغرنج بدقلق هستند. اینها مسائلند که به طور قطعی قابل حل شدن نیستند. می توانند دارای علتهای بیشماری باشند و البته هیچ پاسخ درستی نیز برایشان وجود نداشته باشد. این نوع مسائل میتوانند ذینفعان بسیاری داشته باشند که هر کدام آنها نیز اولویتها و نافع خودشان را دنبال می کنند، منافعی که بعضاً باهم در تضاد قرار دارند. از آنجا که مسائل بغرنج دارای علل و ریشه های گوناگون هستند ممکن است با هر تلاش برای حل آنها، ماهیت شان اساساً دچار تغییر شده و اینگونه ما با مسئله یا مسائل کاملاً جدیدی روبه رو شویم. مسائل پیچیده و بغرنج ریشه های پیچیده و بغرنج نیز دارند. این مسائل آنهایی هستند که ما پیشتر هرگز با آنها و یا مواردی شبیه آنها مواجه نشده ایم و در نتیجه تجربهای از برخورد درست با آنها نداریم.
مسائل بدقلق اساساً منحصر به فرد و یکتا هستند، ازینرو دانش گذشته تا حد زیادی در مورد این نوع مسائل بیاعتبار می گردد. برای ارزیابی این مسائل هیچ راهحل فوری وجود ندارد و فرآیندهای خطی و سنتی تفکر و حل مسئله نیز برای آنها کارگر نمیافتد. برای برخورد با این مسائل هیچ فرمول و روش قطعی و از قبل تعیین شده ای وجود ندارد. راهحل های این مسائل باید ناب، بدیع و نوظهور باشند. البته هیچ راه حل درست و غلطی وجود ندارد، بلکه این راهها صرفاً خوب یا بد هستند. به این معنی که راه حلها باید متناسب با مسئله و ابعاد آن باشند و بتوانند در برابر آن اثربخش بیافتند. همچنین هیچ آزمون و راهحل فوری نیز برای مسائل بغرنج وجود ندارد، بلکه راه حل نهایی شاید از دل آزمون و خطاهای تجمیع شده بسیار حاصل شود.
در نهایت می توان گفت که عدم قطعیت خانه کارآفرینی است. عدم قطعیت یکی از مهمترین ویژگیهای تعریف کننده کارآفرینی است.
دوست عزیز انتشار مطلب ریسک و عدم قطعیت در کسب و کار تنها با دادن ارجاع و لینک مجاز است.
کلاس درس مدیریت استراتژیک پیشرفته علی خادم الرضا
کتاب کارآفرینی کماندویی؛ موفقیت در کارآفرینی در شرایط پیچیده و عدم قطعیت، نوشته علی خادم الرضا
درس شناخت و تحلیل محیط کسب و کار
درس DNA کارآفرینی؛ اصول بنیادین کارآفرینی در دنیای امروز
آمورش کارآفرینی حرفه ای؛ الگوی های اقدام پیشرفته کارآفرینانه
کتاب جعبه ابزار مدیریت کارآفرینانه، مدیریت در شرایط پیچیده و عدم قطعیت، نوشته علی خادم الرضا