مقایسه دیدگاه های ژوزف شومپیتر، فرانک نایت، کارل مارکس، ماکس وبر در مورد کارآفرینی!
از نظر شومپیتر کارآفرینی موتور محرکه توسعه اقتصادی است. کارآفرینی در نتیجهی نوآوری و از طریق ارائه ترکیبات جدید مانند محصول جدید، بازار جدید، مواد اولیه جدید، روشهای تولید جدید و سازماندهی جدید به همراه سودآوری آنهاست. کارآفرینی میتواند به تخریب خلاق در نظام اقتصادی و به تبع آن در سایر حوزهها مانند اجتماعی بینجامد. در نتیجه تخریب خلاق نظم موجود حاکم به هم ریخته و نظم نوینی جایگزین آن میشود. به این ترتیب است که شومپیتر کارآفرینی را عامل توسعه میداند.
برای مطالعه دیدگاه های شومپیتر درباره کارآفرینی مقاله لینک را مطالعه کنید.
ماکس وبر در نظریه بروکراسی خود رشد عقلانیت را مسبب رشد جامعه در غرب میداند و بنابراین بروکراسی را بر اساس مقررات، کارآفرینی و نتایج عملی برای پیشبرد این عقلانیت و امور انسانی معرفی میکند. بروکراسی به دنبال افزایش کارایی از طریق تقسیم کار روشن، سلسله مرتب اختیارات روشن، قواعد و رویههای رسمی و … است.
بروکراسی علاوه بر تمامی دستاوردهایی که در افزایش کارایی و به موجب آن توسعه جامع غربی داشته است، معضلاتی را نیز با خود به همراه دارد. برخی از مسائل ناشی از بروکراسی عبارتند از تأخیر در تصمیمگیری، ایجاد شخصیت بوروکراتیک در افراد، جابهجایی هدف و وسیله، معضلات شایستگی افراد در مشاغل صحیح، از خود بیگانگی کارکنان و …
ماکس وبر
با مقایسه این موارد با نظریه شومپیتر چندین عامل ملاحظه میشود که عبارتند از؛
- شومپیتر کارآفرین را به عنوان مرد عمل و عامل توسعه در نظر میگیرد، اما ماکس وبر ساختار عقلانی جامعه را عامل توسعه میداند.
- شومپیتر تصمیمگیری کارآفرین را شهودی میداند، اما وبر در این نظریه و گزارههای پیرامون آن عقلانیت و روشهای عقلایی را مد نظر قرار میدهد.
- نگاه شومپیتر به مرد عمل در محیط پویاست که انواع موانع از جمله موانع جامعهشناختی، رفتاری، عادتی و سنتی را به کنار میزند، اما در عوض تأکید وبر بر روی قواعد، روشها و رویههای رسمی است که از طریق آن کارایی به حداکثر میرسد. از این منظر چیزی که مانع ارائه ترکیبهای جدید برای کارآفرین شومپیتر است، حمایت کننده از ترکیبهای فعلی کارآمد در قالب ساختارهای موجود میباشد.
- کارآفرین شومپتیر یک عامل کنشگر پویاست که مهارتها و انگیزهایی بیشتر از اشخاص ایستا دارد، اما ساختار بروکراسی عقلایی وبر، اشخاص را از خود بیگانه میکند، آنها را در نقشها و کارهای تکرارشان محبوس میکند و بدین ترتیب تولید کننده اشخاص ایستاست. بنابراین در حالی که موضوع اصلی بروکراسی وبر استانداردسازی است، کارآفرین شومپیتر استانداردها را بر هم میزند تا ترکیبهای جدید ارائه دهد.
- کارآفرین شومپیتر با تصمیمگیری شهودی در عدم تعادلهای اقتصادی فعالیت میکند و با ارائه ترکیبهای جدید سود کارآفرینانه میبرد، اما ذات بروکراسی وبر برای محیطهای ایستا و متعادل طراحی شده است تا در آنها بیشترین کارایی و در نتیجه درآمد جاری را ایجاد نماید. (سود کارآفرینانه در مقابل درآمد)
- نکته دیگر اینکه با وجود اینکه شومپیتر خواستگاه اقتصادی دارد، اما نگاه او به کنش کارآفرینانه نگاهی با زمینه جامعهشناختی است که در این موضوع با وبر مشابهت دارد (بنا به مقاله زمینه اجتماعی سوئدبرگ)
فرانک نایت
از نظر فرانک نایت کارآفرینی عبارت است از خرید منابع خدمت با قیمت ثابت، استفاده از آنها برای ساخت محصول و فروش آن به قیمتی که میتواند دریافت کند. او مسئول کنترل و مدیریت کسب و کار به نسبت شرایط بازار است. او سود را درآمد خالص کارآفرین میداند و البته این سوال را مطرح میکند که اصلاً چرا باید سود باشد؟ پاسخ به این سوال بسیار جالب است: در شرایط تعادل در بازار (اقتصاد رقابت کامل) سود غایب است. در اینجا تمامی شرایط ثابت و تکرار شونده است و بنابراین جایی برای کارآفرینی باقی نمیماند.
نکتهای که فرانک نایت به آن اشاره میکند این است که تلاشهای انسانی همواره با درجهای از خطا همراه است، بنابراین رقابت ناکامل است. اما به مرور زمان با رفع عیوب، خطاها به سمت صفر میل میکنند، تعادل برقرار شده، جریان درآمدی ثابت برقرار میشود، اما سود موقتی (کارآفرینانه) از بین میرود.
نایت کارکردهای کارآفرینی را به سه موضوع اساسی تقسیمبندی میکند که عبارتند از؛
- پیشگامی اقتصادی و رهبری که منجر به تغییرات ارزشمند و نوآوری میشود،
- تغییرات انطباقی که به نوآوریها افزوده میشود و
- تحمل ریسک و عدم قطعیت.
در ادامه به مقایسه مفاهیم کلیدی میان نظرات شومپیتر و نایت میپردازم؛
- نگاه نایت و شومپیتر هر دو اقتصاد و در پارادایم سرمایه داری است.
- کارآفرین نایت همانند کارآفرین شومپیتر در فضایی که عدم تعادل وجود دارد میتواند فعالیت داشته باشد.
- همانند شومپیتر، برای نایت هم سود وجه ذاتی وجود کارآفرین به شمار میآید.
- نایت اشاره میکند که سود موقتی و محصول ناقص و خطادار بودن فرآیندهاست. بدین ترتیب با رفع ایرادات در فرآیندها، بازار به سمت رقابت کامل رفته، سود حذف شده و درآمد مونوپولی جای آن را میگیرد. این نکته مشابه همان موردی است که شومپیتر از آن به عنوان مقاومتهای در برابر تغییر یاد میکند، اینکه ترکیبهای موجود رفته رفته کارایی و بازدهی بیشتری خواهند داد و بنابراین فرآیندهای موجود و اجرای آنها تبدیل به هنجارها، عادتها و سنتها میشود که شکستن آنها (و ارائه ترکیبات جدید) مقاومت در برابر کارآفرین محسوب میشود.
- رهبری و پیشگامی اقتصادی برای ایجاد تغییرات مفید و نوآوری اصلیترین کارکرد کارآفرین نایت است. این مفهوم بمانند مردم عمل اقتصادی یا همان کارآفرین شومپیتر است که در شرایط ایستایی دیگران، پیشگامانه دست به عمل میزند، مقاومتها را کنار زده و ترکیبات جدید و نوآوری ارائه میدهد.
- کارکرد دیگر کارآفرین نایت تغییرات انطباقی در راستای پیشبینی آینده و بقای کسب و کار است. نایت به مانند شومپیتر میان تغییرات انطباقی و نوآوری تمایز قائل میشود، اما بر خلاف شومپیتر که تغییرات انطباقی را کارآفرینی نمیداند، نایت آن را جز کارکردهای کارآفرین و لازم برای بقا کسب و کار قلمداد میکند. در این میان او میان کارآفرینی که پویاست و درگیر تغییرات بزرگ است (نوآوری)، با مدیریت که درگیر روتینهاست (تغییرات انطباقی) تمایز قائل میشود. در مقام مقایسه میتوان استنباط کرد که کارآفرین پویای نایت همان کارآفرین پویای شومپیتر است که عامل و باعث نوآوری و توسعه میباشد. اما مدیریت از دیدگاه او بیشتر واکنشهایی در برابر تغییرات بیرونی است، چیزی که در نگاه شومپیتر انطباق است، در شرایط ایستایی بیشتر رخ میدهد و البته منجر به توسعه نمیشود.
- یکی از مفاهیم اصلی که نایت ارائه میدهد کارکرد کارآفرین به عنوان شخص ریسکپذیر و تحمل کننده عدم قطعیت است. در مقابل شومپیتر با وجود اعتقاد به مفاهیمی مانند عدم تعادل، پویایی، تخریب خلاق و برهم زدن تعادل موجود و … در نظریه خود از عدم قطعیت صحبتی به میان نمیآورد.
Karl-Marx
شاید بتوان بیان داشت که اندیشههای کارل مارکس از بنیادین ترین و در عمل ویرانگرترین اندیشههای تاریخ جوامع بشری بوده است. او اعتقاد داشت که روزی فرا خواهد رسید که طبقه کارگر طبقه حاکم را به زیر خواهد کشید و سرانجام جامعه بیطبقه را بنا خواهد نهاد. منظومه فکری مارکس بسیار گسترده بود و حوزههای جامعهشناسی، سیاست، اقتصادی، شهر، ماوراءالطبیعه، تاریخ تحول انسان و … را در بر میگرفت. برخی از مهمترین تمایزها و شباهتهای نظرات مارکس با شومپیتر در حوزه کارآفرینی در ادامه آورده شده است.
- خواستگاه فکری مارکس سوسیالیسم است، اما خواستگاه فکری شومپیتر سرمایه داریست. به همین دلیل این دو جهان را از دو منظر کاملاً متفاوت نگاه میکردند.
- مارکس به انقلاب اعتقاد داشت. او بیان داشت که شهرها آبستن انقلاب هستند، چرا که بیشترین جمعیت کارگرها در آنجا ساکن هستند و کارگرها کسانی هستند که طبقه حاکم را به زیر کشیده و سوسیالیسم و سپس کمونیسم را حاکم میکنند. اما او اشاره میکند که تا زمان فرارسیدن آمادگی برای این انقلاب بزرگ باید به وصله پینه های ابتدایی آنهم به منظور حفظ حداقل کیفیتهای زندگی قناعت کرد. بنابراین او تا زمان انقلاب به حفظ روتینها و اقدامات در راستای بهبود تدریجی اشاره میکند. این کارهایی است که از نظر شومپیتر جامعه ایستا انجام میدهد؛ جامعهای که مردم آن با روشهای قدیمی اقدام به رفع نیازهای خود میکنند.
- شومپیتر هم به مانند مارکس به انقلاب اعتقاد دارد، اما انقلاب او از جنس تخریب خلاقی است که به رهبری کارآفرین اتفاق میافتد و نظم موجود را منقلب میکند. انقلاب مارکس یک انقلاب جمعی و اجتماعی است و انقلاب شومپیتر یک انقلاب فردی در حوزه اقتصاد است. نتیجه هر دو انقلاب به چالش کشیدن وضع موجود و طبقه حاکم است. انقلاب مارکس با کلیت طبقهبندی مشکل دارد و به کل آن را نفی میکند، اما تخریب خلاق شومپیتر در همان پارادایم سرمایه داری کار میکند و بدین ترتیب با جابهجایی منابع اشخاص را در طبقات جابهجا میکند.
- مارکس به دنبال جامعه بی طبقه بود. وی معتقد بود هر نوع هدایت جامعه از طریق رهبر و دولت فریب است و شوراهای مردمی میتواند امور را اداره کنند. این نقطه نظر بر خلاف تأکید شومپیتر بر کارآفرین به عنوان رهبر و مرد عمل است که عامل توسعه اقتصادی و نهایتاً توسعه اجتماعی است.
- مارکس بر این باور بود که نظام سرمایه داری با صنعتی شدن و تقسیم کار تخصصی، روح، معنا و خلاقیت را از انسان میگیرد و او را از خود بیگانه میکند. بنابراین از این منظر او عادتها و روتینهای کاری (آن زمان را) مانع شکوفایی و یا رضایت زندگی میدانست. شومپیتر نیز به گونهای عادتها و هنجارهای کاری را نقد کرده و آنها را مانع و ایجاد کننده مقاومت در راه مرد عمل برای ارائه ترکیبهای جدید میداند. بدین ترتیب این دو اندیشمند هر کدام از منظری متفاوت بر عادتها و روتین نقد وارد میکنند.
- مارکس کارآفرین را انگل جامعه میداند که به دنبال کسب ثروت از سهم دیگران است، در مقابل شومپیتر کارآفرین را رهبر و مرد عمل دانسته که عامل توسعه در کلیت اقتصاد و جامعه میشود.
- مارکس نقش کارآفرین در اقتصاد را نفی میکند و آن را به مثابه یکی از عوامل تولید مانند سایر عوامل در نظر میگیرد. اما شومپیتر کارآفرین را هسته اصلی توسعه اقتصادی میداند که با اقدامات خود کلیت اقتصاد را توسعه میدهد.
نوشته: علی خادم الرضا
کارآفرینی حرفه ای پیشرفته | روشها، راهکارها، الگوهای اقدام نوین کارآفرینی برای موفقیت در دنیای سخت و پیچیده امروزی | علی خادم الرضا معلم مولف و مشاور کارآفرینی و مدیریت کسب و کار