این مطلب درباره نگاه ژورف شومپیتر Joseph Schumpeter که به پدر کارآفرینی معروف است، به موضوع کارآفرینی و بر اساس مقاله آقای ریچارد سوئدبرگ Richard Swedburg با نام بازسازی نظریه کارآفرینی شومپیتر نوشته شده است. در این مقاله دو مسئله به صورت مجزا مورد بررسی قرار گرفت. اولین مسئله خود نویسنده آقای سوئدبرگ است و به این موضوع دلالت دارد که چرا با وجود اینکه امروزه محتوا و نظرات مختلفی درباره جنبههای مختلف کارآفرینی تولید میشود و کارآفرینی بحث روز و روند بسیاری از حوزه های کسب و کاری و اقتصادی است، اما همچنان پیشرفت زیادی درباره بنیان نظری کارآفرینی صورت نگرفته و چرا هنوز حوزه کارآفرینی یک تئوری مادر و مرکزی ندارد؟
موسیقی والاترین هنر مخلوق بشر است و شنیدن موسیقی زیبا یکی از بزرگترین لذتهای زندگی. شنیدن موسیقی بیکلام هنگام مطالعه علاوه بر احساس آرامش و بهرهوری یادگیری، لذت مطالعه را نیز افزایش می دهد. من سالهاست که هنگام مطالعه متن به موسیقی بی کلام گوش می دهم و به همین خاطر هم از مطالعه لذت بیشتری می برم.
بنابراین در برخی از مقالات طولانی تر سایت که چند دقیقه ای مطالعه آن زمان می برد و یا اینکه خودشان فایل مولتی مدیا ندارند، یک موسیقی بیکلام قرار میدهم تا اگر شما هم خواستید هنگام مطالعه آن را بشنوید و لذت ببرید.
نام قطعه: The winter
سوئدبرگ برای رفع این مسئله هم به مهمترین و معتبرترین تئوری کارآفرینی (از نظر سوئدبرگ) یعنی نظریه کارآفرینی ژورف شومپیتر رجوع می کند تا با شناسایی محدودیتهای آن، از آن فراتر رفته و بتواند متناسب با شرایط امروزی چیزی بر آن بیفزایید. از نظر سوئدبرگ تئوری شومپیتر کامل نیست، اما بهترین نظریه درباره کارآفرینی است که وجود دارد. بنابراین نقطه عظیمت و شروع خوبی برای توسعه تئوری کارآفرینی است. بنابراین روش پاسخ به این مسئله مراجعه به اسناد کتابخانهای و مطالعه عمیق آنهاست.
اما مسئله دوم مطرح شده در این مقاله، مسئله خود شومپیتر و خواستگاه او برای ارائه نظریه کارآفرینی است. مسئله ژورف شومپیتر این است که مفروضاتی که ما با آن واقعیت جهان را نگاه کرده و بر مبنای آن دست به اقدام میزنیم نادرست هستند (مفروضات اقتصاد نئوکلاسیک مبتنی بر تعادل بازار) . اقتصاد و محیط ایستا نیستند و بنابراین تئوریهای اقتصادی مبتنی بر ایستایی نمیتوانند پاسخهای درستی به مسائل درست بدهند. بنابراین لازم است تا لنز شناخت و اقدام متناسب با همین واقعیت پویا باشد. به طور کلی مسئله شومپیتر این است که ماهیت واقعیت چیست و چگونه باید با آن مواجه شد؟ او در پاسخ به این مسئله واقعیت را امری پویا می داند و نگاه به واقعیت از منظر تغییر را معرفی میکند.
سوئدبرگ در ادامه مقاله برای تشریح مسئله خود و یافتن پاسخ آن اشاره در ارتباط با تئوری کارآفرینی شومپیتر دو موضوع اساسی مطرح میکند که عبارتند از
وی به این منظور و برای فراتر رفتن از درک عمومی امروزی از نظریه شومپیتر، به متون اصلی وی (نسخه ۱۹۱۱ به زبان آلمانی) رجوع میکند.
۱- موضوع اول بحث در ارتباط با ترکیبهای جدید است. برای افزودن به تئوری شومپیتر میتوان با اضافه و کم کردن دستههای دیگری از ترکیبهای جدید به فرآیند اقتصادی، ۵ دسته ترکیب جدید و نوآورانه وی را به دستههای بیشتر یا کمتر تبدیل کرد. یا اینکه میتوان آن را فرآیندی ادامه دار در نظر گرفت که با ورود محصول جدید یا بازار جدید به پایان نمیرسد، در حالی که فرآیند کارآفرینی برای شومپیتر با ارائه محصول یا ورود به بازار جدید به پایان میرسد.
نکته دیگر اینکه در ارتباط با ترکیبهای جدید شومپیتر اینکه با توجه معیار سوددهی شومپیتر، کسی که ترکیبهای جدید ارائه دهد اما به سود نرسد کارآفرین محسوب نمیشود. اما در پاسخ به آن میتوان این موضع را گرفت که هر کسی میتواند در هر کجای فرآیند کارآفرینی دخیل باشد. برخی ممکن است کار را به جایی برسانند اما به سوددهی نرسند و برخی دیگر ممکن است کار را از جایی که دیگران رها کردهاند دنبال کنند و آن را به سود برسانند. بنابراین فرآیند کارآفرینی (یا همان فرآیند ارائه ترکیبهای جدید) میتواند توسط یک فرد، چندین فرد یا سازمان و یا زنجیره ای از فعالیت های توسط عامل های مختلف اعمال شود.
۲- موضوع دوم درباره مقاومتهایی است که کارآفرین با آن دست و پنجه نرم میکند. شومیپتر سه دسته مقاومت اعم از مقاومتهای مربوط به وظیفهای که باید انجام شود، مقاومتهای مربوط به وضعیت فکری خود شخص مالک یا مدیر کسب و کار و نهایتاً مقاومتهای مربوط به محیط اجتماعی. شومپیتر در اینباره مطرح میکند که چیزی که باعث ایجاد این سه نوع مقاومت میشود، کم و بیش تکیه کردن بر عادتها، نرمها و سنتهاست.
سوئدبرگ در اینجا پس تعریف ریشهای هر واژه بیان دارد که این مفاهیم شومپیتر ناکامل یا حداقل نامناسب برای عصر حاضر است. او همچنین با پیوند زدن این مفاهیم با ترکیب بندیهای جدید شومپیتر اذعان دارد که در بسیاری از موارد، پایبند بودن به روشهای کارآمد گذشته در این ترکیبهای موجود موجب خلق ارزش میشود (چرا که کارایی و بهره وری را در انجام امور تکراری افزایش می دهد). بنابراین پیشنهاد میدهد تا به جای استفاده از این مفاهیم، از مفهوم نظم به معنای وبری آن، یعنی تجویزی برای اقدام یا مدلی برای دنبال کردن، استفاده شود.
از نظر من، برخی از نقدهای وارد شده به منظومه فکری شومپیتر بیش از آنکه ناشی از نقصی در نظریه باشند، ناشی از تغییر پارادایم زمانه است. بطوریکه پویایی محیط در همه جا افزایش پیدا کرده و بر تمامی ابعاد زندگی، تولید، مصرف، رفتار، طرز فکر و تمامی شئون زندگی در تمامی کشورهای جهان اثرات ژرفی گذاشته است. بنابراین نقطه نظرهای شومپیتر بیش از آنکه از نظر محتوایی راکد شده باشند، از نظر شکلی نیاز به باز تعریف دارند. به عنوان مثال در مقاله سوئدبرگ به موضوعی مانند تأمین مالی کارآفرین از بانک اشاره شد تشریح شد که چرا امروزه بانکها جای خود را برای به صندوقهای مشارکتی خطرپذیر دادهاند. یا اینکه در مورد مقاومتهایی که کارآفرین با آنها مواجه است بهتر از واژه نظم به جای واژگانی مانند سنت، عادت، هنجار استفاده شود.
از طرف دیگر تأکید شومپیتر بر برخی واژگان برای تعریف کارآفرینی شاید زیادهروی باشد، بطوریکه محدود کردن بیش از اندازه نگاه روی برخی از جزئیات میتواند نگاه ما به کلیت موضوع را تحت تأثیر منفی قرار دهد. به عنوان مثال اینکه شومپیتر تنها کسی را کارآفرین میداند که فعالیتهای او و ارائه ترکیبات جدید او به سوددهی رسیده باشد تا حدود زیادی محدود کننده است و بسیاری از کارآفرینان را از دایره توجه خارج میکند. چه بسیار افرادی که در محیطهای سخت و خشن فعالیتهای ارزشمندی انجام میدهد، نوآوری دارند، ترکیبات جدید و بدیع ارائه میدهند (و از منظر سایر تئوریها مانند روانشناختی، رفتاری و …) تماماً ویژگیهای کارآفرین را داشته باشند، اما به موجب برخی از دلایل بیرونی یا حتی درونی و یا شاید عامل شانس محیطی، نتوانسته باشند به سوددهی برسند و برای همین به عنوان کارآفرین شناخته نمیشوند. شاید در تعریف واژگانی این موضوع اهمیت زیادی نداشته باشد، اما زمانی که بر اساس همین تعریف از کارآفرینی اقدامات، برنامهریزی ها، قانونگذاری و سیاستگذاری هایی بخواهد اتفاق بیفتد، خیلی مثمر ثمر نباشد. (به مانند تصمیم گیران کشور ما که تنها درکشان از کارآفرینی اشتغالزایی است و دولتها کلاً سالهاست که روی شعار سالی یک میلیون اشتغالزایی قفل کردهاند و با همین نگاهشان به کارآفرینی، کارآفرینی را در کشور به خاک سیاه نشاندهاند).
همچنین فرآیند پایان دار کارآفرینی از منظر شومپیتر که با تولید محصول جدید یا ورود به بازار جدید به اتمام میرسد، امروز میتواند با یک فرآیند بیپایان اسپایرال و تکرار شونده جایگزین شوند. چرا که در زمانه شومپیتر ارائه ترکیب جدید در محصول، بازار و…. مدت کارکرد بسیار بالایی شاید در حد چند دهه داشته است، اما امروز با تلاطمهای محیطی چرخه عمر محصولات و تغییرات در خواستههای مشتریان و بازارها بسیار سریع و زیاد شده است و طول عمر بسیار کمی برای آنها میتوان متصور نمود. بنابراین کارآفرینی که شرکتی را تأسیس کرده است برای بقای خود هم که شده باید به صورت مستمر به فکر نوآوری از طریق ارائه ترکیبات جدید باشد. به همین خاطر فرآیند کارآفرینی همواره ادامه خواهد داشت و پس از ارائه هر ترکیب جدید و با تغییرات حاصل از آن در محیط درونی و بیرونی، مجددا به فکر ارائه تغییرات و ترکیبات جدید دیگر میافتد. چرا که پویایی محیط امروز بسیار بیشتر از زمانه شومپیتر است.
نکته ارزشمند و بسیار مترقی دیگر شومپیتر، نگاه وی به اقتصاد به مثابه یک سیستم و ارتباط و تأثیر متقابل آن با سایر حوزهها مانند جامعه و سیاست است. این نگاه متضاد نگاه بخشی و تخصصی و جزم گرایانه مدرنیستی زمانه اوست (البته امروزه همچنان ردپای این نگاه تکنوکرات، بخشی و ناقص در تصمیمگیری ها در کشور ما مشهود است). اما شومپیتر به درستی اقتصاد را یک کلیت و یک سیستم (پویا) میدید و از اینرو نگاه وی بسیار پیشرو و همچنان متناسب با فضای امروز است. پیروی همین نگاه سیستماتیک شومپیتر، تمایز قائل شدن او برای تغییرات و اثرات آنها در محیطهای مختلف است (تغییرات در محیط پویا منجر به توسعه میشود، اما تغییرات در محیطهای ایستا انطباقی است و نهایتاً منجر به رشد میشود). این نگاه بسیار ژرف است که در شرایط و دنیای امروز نیز کاربرد دارد. این نکته توانست درک ارزشمندی برای تحلیل محیط کسب و کار کشورمان به من بدهد (مواردی مانند اینکه چرا برخی از انواع کسب و کارهای در شرایط کشور ما به نتیجه نمیرسند، چرا فعالیتهای رشد گونه در کشور ما موفقتر از فعالیتهای توسعهای و نوآورانه است و …).
به طور خلاصه باید گفت که از نظر شومپیتر کارآفرینی یعنی مرد عمل بودن، یعنی ارائه ترکیبهای جدید، یعنی توسعه. تئوری کارآفرینی شومپیتر با وجود اینکه کاملترین تئوری کارآفرینی از نظر سوئدبرگ است، اما همچنان نواقصی دارد و به خصوص برای شرایط امروزی نیازمند بازبینی و تکمیل شدن است. به همین منظور سوئدبرگ، پس از مطالعه عمیق منابع دسته اول شومپیتر، دو موضع ترکیبهای جدید و مقامهایی را که کارآفرین با آنها دست و پنجه نرم میکند را انتخاب کرده و برای بهبود آنها پیشنهاداتی ارائه میدهد. البته باید گفت که پیشنهادات سوئدبرگ بسیاری جزئی هستند و در مقابل مسئله اصلی که برای کارآفرینی تئوری مادر وجود ندارد و پاسخ به آن ناچیز به نظر میرسند. اما خود سوئدبرگ اشاره دارد که این یک شروع برای بهبود نظریه کارآفرینی شومپیتر است و پیشنهاد میدهد تا با توجه به پتانسیلهای این نظریه، دیگران هم برای بهبود آن دست به مطالعه و اقدام بزنند.
اما فراتر از تمامی این موارد، یکپارچگی و انسجامی است که منظومه فکری شومپتیر، با ارائه گزارههای مختلف داراست، بسیار جذاب است. گزارههایی مانند کارآفرینی، توسعه، نوآوری، پویایی محیط، تغییرات درونی، ارائه ترکیبات جدید، سود کارآفرینانه، مرد عمل، تصمیمگیری شهودی، مقاومتهای اجتماعی و روانشناختی و … همگی در کنار یکدیگر یک روایت منسجم از کارآفرینی و یک متر قابل اعتماد برای ارزیابی و نگاه به انواع محیطها و تحلیل انواع رفتارهای کسب و کار در اختیار ما قرار میدهد.
نوشته علی خادم الرضا