موانع بر سر راه کارآفرینی و نوآوری می توانند فراوان و گوناگون باشند. در مقاله قبلی درباره علل روان شناختی که مانع فعالیت های کارآفرینانه و نوآورانه بودند نوشتم. در این مقاله به بررسی برخی از موانع جامعه شناختی و فرهنگی در ایران که می توانند مانعی برای کارآفرینی باشند پرداختم.
موسیقی والاترین هنر مخلوق بشر است و شنیدن موسیقی زیبا یکی از بزرگترین لذتهای زندگی. شنیدن موسیقی بیکلام هنگام مطالعه علاوه بر احساس آرامش و بهرهوری یادگیری، لذت مطالعه را نیز افزایش می دهد. من سالهاست که هنگام مطالعه متن به موسیقی بی کلام گوش می دهم و به همین خاطر هم از مطالعه لذت بیشتری می برم.
بنابراین در برخی از مقالات طولانی تر سایت که چند دقیقه ای مطالعه آن زمان می برد و یا اینکه خودشان فایل مولتی مدیا ندارند، یک موسیقی بیکلام قرار میدهم تا اگر شما هم خواستید هنگام مطالعه آن را بشنوید و لذت ببرید.
نام قطعه: Feelings
صادق زیباکلام در کتاب ما چگونه ما شدیم، به دلایل تاریخی و اجتماعی شکل گیری وضعیت فعلی کشور اشاره میکند. یکی از این دلایل نگاه خدا-پادشاهی است. این نگاه در میان ایرانیان بدین معنی بوده که پادشاه یا شخص اول کشور را در مقام ایزدی میدانستند و بنابراین خواست و دستورات او را خواست و دستورات خدا قلمداد میکردند و از این روی هیچگونه اعتراض و صحبتی در مقابل آنها نداشتند.
این نگاه در مقابل نگاه و فلسفه غربی است که بنای آن از همان ابتدا بر مشورت، صحبت و دیالکتیک نهاده شده بود (بطوریکه حتی در قرون وسطی که اوج قدرت کلیسا بوده است، همچنان سه قدرت کلیسا، فئودال ها و سلاطین برای هر موضوعی دائماً در حال مذاکره و چانهزنی با یکدیگر بودهاند).
اما یکی از دلایل اصلی شکلگیری نگاه خدا-پادشاهی در ایران، وضعیت جغرافیایی کشور است. میزان بارش کم سالیانه و خشک و نیمه خشک بودن بخش اعظم سرزمین، نیاز دسترسی به آب و غذا را از اهمیت حیاتی برخوردار مینمود. به دلیل ابعاد پروژههای تأمین آب و طول مدت آنها (مانند قنات) برای حل مسئله و تأمین آب شهرها و روستاها، نیاز به یک برنامهریزی و اجرایی فراتر از مقیاس یک شخص، خانواده، روستا و … بوده است. به همین منظور حکومتها دست به کار شده و پروژهها تأمین آب، غذا، امنیت و دفاع از شهرها را بر عهده داشتند. بنابراین از همان ابتدای شکلگیری جوامع در ایران، مسئله معاش و حیات با بودن حکومت و شخص پادشاه پیوند خورده بود. در اینجا پادشاه قدرت مطلق، پدر نانآور و خدای زندگانی مردمان تلقی میشده است. حتی بعد از اسلام نیز پادشاه ضل الله و سایه خدا بر روی زمین بود و مالک همه چیز مردم. بنابراین جای هیچگونه تخطی از دستورات او وجود نداشت، جای هیچ مذاکرهای برای تعدیل نبود، هیچ نافرمانی جایز نبود. رد پای این نگاه هنوز هم در جامعه معاصر ما قابل مشاهده است، از کتاب درسی که بابا نان داد، تا پول نفتی که حکومت باید سر سفره مردم بیاورد، تا یارانهای که باید پرداخت شود و تا نگاهی که ما مردم هیچکاره هستیم!
این نگاه تاریخی باعث فرافکنی مسئولیت از جانب مردم به سوی حاکمان میشود. مردم خود را مسئول، اثرگذار و عامل نمیدانند. این نگاه مانع هرگونه فراتر رفتن از استانداردها و دستورالعمل های ثبت شده میشود و بنابراین یک نیروی بازدارنده قوی بر سر راه نوآوری، پویایی و تحول است.
دارون عجم اوغلو استاد دانشگاه ام.آی.تی و جیمز رابینسون استاد دانشگاه هاروارد در کتابشان با نام چرا ملتها شکست میخورند به دنبال بررسی و پاسخ به این سوال بودند که چرا برخی از کشورها همواره عقب مانده هستند و برخی دیگر توسعه یافته. آنها عوامل جغرافیایی، شرایط آب و هوایی، دارا بودن منابع طبیعی، فرهنگ و … را یک به یک بررسی میکنند و سپس این عوامل را به عنوان عواملی که موجب غنی و فقر کشورها میشوند رد میکنند. در عوض این اقتصاددانان نهادهای اقتصادی و سیاسی خود همان کشورها را عامل فقر یا ثروت یک کشور میدانند.
این نهادهای اقتصادی و سیاسی بر یکدیگر اثر متقابل دارند و یکدیگر را حمایت میکنند. به طوری که در یک کشور سیاسیون با تصویب قوانین، نهادهای نظارتی و … از فعالان اقتصادی و فعالان اقتصادی با پرداخت مالیات، هزینهها انتخابات و … از سیاسیون حمایت میکنند. عجم اوغلو و رابینسون این نهادهای اقتصادی و سیاسی را به دو دسته نهادهای فراگیر و نهادهای استعماری تقسیمبندی میکنند.
نهادهای سیاسی و اقتصادی فراگیر که در کشورهای توسعه یافته تشکیل شدهاند نهادهایی هستند که با هدف حمایت از منافع ملی و عمومی جامعه حکمرانی میکنند. اما در مقابل نهادهای استعماری که در کشورهای فقیر و عقبمانده تشکیل میشوند آنهایی هستند که به نفع عدهای کم (عموماً طبقه حاکم و صاحب قدرت در همین نهادها) و به هزینه و ضرر عموم جامعه حکمرانی مینمایند. با در نظر گرفتن همکاری متقابل این نهاد با یکدیگر میتوان اینطور نتیجهگیری کرد که :
در یک کشور توسعه یافته و ثروتمند نهادهای سیاسی و اقتصادی فراگیر در طول زمان تصمیماتی میگیرند و اجرا میکنند که به نفع تمام جامعه است. این تصمیمات صحیح در گذر زمان باعث قدرتمندتر و ثروتمندتر شدن کشور میشوند. اما در مقابل در کشورهای فقیر و واپسمانده، نهادهای سیاسی و اقتصادی استعماری که برخواسته از ناآگاهی عمومی مردم هستند، در طول زمان تصمیماتی میگیرند که دائماً به نفع انحصاری خود و به ضرر عموم جامعه و کشور است. به همین دلیل کشور آنها دائماً در حال درجا زدن و فقیرتر شدن است. نکته حائز اهمیت اینکه ساختارهای اقتصادی و سیاسی، چیز جدا و مجزا از ساختار اجتماعی یک جامعه نیستند، هر یک از این ساختارهای برساخته دیگری و در عین حال خود نیز سازنده دیگری است.
امروزه استقرار این چرخه فساد در کشور مانند روز روشن است و موجب نهادینه فساد سیستماتیک در تمامی زمینههای محیطی کشور به ضرر عامه مردم شده است. رده پای این فساد را در سفره غذایی، اتومبیل، مسکن، آب و هوا و محیط زیست، کار و اشتغال، تحصیل، ازدواج و فرزندآوری، نرخ برابری ارز، تورم، ناهنجاریهای اجتماعی، کاهش شدید سرمایه اجتماعی و نمونههای بیپایان که هر روز با آنها مواجه هستیم میتوان یافت. همچنین در انواع گزارشات و رتبه بندی های بین المللی این موضوع کاملاً واضح و قابل مشاهده است. استقرار این چرخه یکی از اصلیترین موانع نوآوری در کشور از منظر اجتماعی است. چرا که توان، انگیزه، اراده و احتمال نتیجه از نوآوری را از بین میبرد.
کریت هافستد، کارمند شرکت آی.بی.ام بود و به واسطه شغلش به کشورهای مختلف سفر میکرد. در میان سفرهای خود مشاهداتی تجربی از تفاوتهای فرهنگی کشورها و اثرات آن بر روی مدیریت کسب و کارها داشت. او این مطالعات را به صورت علمی گسترش داد و برای بررسی شرایط فرهنگی- اجتماعی کشورها و به تبع آن شرکتها ۴ شاخص اصلی فاصله از قدرت، زنانگی-مردانگی، فردگرایی-جمع گرایی، اجتناب از عدم قطعیت را تعریف کرد. همچنین پس از مرگ وی، ۲ شاخص دیگر آیندهنگری و افراط گرایی نیز به شاخصهای اولیه اضافه شد.
همانطور که در شکل زیر که وضعیت ایران در شاخصهای ششگانه هافستد آورده شده است ملاحظه میشود، نمره کشور در هیچ کدام از این شاخصها از منظر کارآفرینی و نوآوری نمره خوب و حمایت کنندهای نیست.
در میان شاخصها، فاصله از قدرت اثر معکوس روی نوآوری دارد و نمره ایران در این شاخص ۵۸ و بالاتر از متوسط است.
فردگرایی اثر مثبت بر روی نوآوری دارد و نمره ایران ۴۱ و پایین تر از متوسط است (در این شاخص نمره کشورهایی مانند آمریکا ۹۱، کانادا۸۰، هلند ۸۰، آلمان ۶۸ و … است).
خصوصیات مردانه ( به جهت رقابت جویی و تمرکز بر رشد) اثر مثبت بر روی نوآوری دارد و نمره ایران در آن ۴۳ و پایین است. این شاخص برای سوئیس ۷۰، آمریکا ۶۲، انگلستان ۶۶ و … است.
اجتناب از عدم قطعیت اثر معکوس بر نوآوری دارد و نمره ایران در آن ۵۹ و بالاست. این شاخص برای آمریکا ۴۶، انگلستان ۳۵، هنگ کنگ ۲۹ و … است.
آیندهنگری و نگاه بلندمدت اثر مثبت بر روی نوآوری دارد و نمره ایران در آن ۱۴ و جز پائین ترینها در جهان و هم تراز با کشورهایی مانند آنگولا ۱۵، نیجریه ۱۳، عراق ۱۲ ، لبنان ۲۲ و حتی نمره کشورهایی مانند، سوریه، غنا، زامبیا، ۳۰ است. در حالی که نمره کشورهای توسعه یافته در این شاخص مانند ژاپن ۸۸، آلمان ۸۳، سوئیس ۷۴، فرانسه ۷۳ و … … است.
همچنین شاخص افراطیگرایی که به نوعی به مصرفگرایی و رونق بازارها که خود حمایتکننده از نوآوری هستند مربوط میشود نمره ۴۰ را دریافت کرده که عدد پایینی است (در این شاخص نمره آمریکا و کانادا ۶۸، سوئیس ۶۶ و … است).
شکل نمره ایران در شاخص های ششگانه مطالعات فرهنگی هافستند در سال ۲۰۲۳
ماخذ: https://www.hofstede-insights.com/country-comparison-tool?countries=iran, 2023
همایون کاتوزیان در کتاب “ایران؛ جامعه کوتاه مدت” یکی از دلایل عقب ماندگی ایران را تفکر کوتاه مدت ایرانیان میداند. به این معنی که ایرانیان به طور عمومی جامعهای با نگاه کوتاه مدت هستند، افقهای زمانی بلندمدت را نمیبینند و تمایلی برای انجام کارهایی که در بلندمدت نتیجه میدهند ندارند. برخی از دلایل شکلگیری این نگاه را میتوان در قالب همان سازوکار خدا-پادشاهی دنبال کرد. در جامعهای که تمام هستی و نیستی یک شخص از جان و مال و ناموس او گرفته، از وزیر تا رعیت هر که میخواهد باشد، در یک چشم به هم زدن میتواند به تصمیم سلطان از بین برود، اشخاص تفکر بلندمدت ندارند. در این جامعه اشخاص به دنبال انجام کارهای زیربنایی نیستند، در این جامعه اشخاص به چاپلوسی و نه تلاش و کوشش به عنوان یک راهبرد کارآمد برای ترقی و بقا نگاه میکنند. در این جامعه کار و صلاحیت شخص، بلکه آشنایان او هستند که میتوانند پلکان تلقی او باشند (مرتبط با بحث چرخههای فساد که در بالا به آن اشاره شد).
نمونههای این نگاه را میتوان در هر جای کشور مشاهده کرد. بساز و بفروشی که تمام کار را انجام میدهد، اما برای مقداری پول بیشتر در کوتاه مدت از مصالح بی کیفیت استفاده کرده و خانهای را نه برای ماندگاری، بلکه برای سود کوتاه مدت خود میسازد. خانهای که از چند سال بعد مدام درگیری خرابی خواهد بود. شرکتهایی که پروژههای شهری را تهیه و اجرا میکنند فقط به فکر وصول پول خود هستند و برایشان اهمیتی ندارد که این راه، پل، سازه، از چند سال دیگر خراب شده و درگیر مخارج بی انتهای بازسازی و نگهداری خواهند بود. سیاسیونی که تمام مشکلات کشور را به دورههای بعدی و گروههای بعدی حواله میدهند و در دوره خود تنها فکر حداکثر بهرهبرداری از منافع جایگاه خود هستند. و به طور کل زرنگی!هایی که تقریباً تمام مردم انجام میدهند تا در زندگی شخصی خود جلو بیفتند، اما کلیت کشور را به سیاهچاله سقوط دادهاند.
در یک کشور کوتاه مدت سقف توسعه هم کوتاه است، استعدادها رشد نمیکند، علم رشد نمیکند، امنیت زیربنایی برای فعالیتهای بلندمدت نیست، مردم خشمگین هستند چرا که در برزخی بدون امکان برنامهریزی برای خود قرار دارند. این نگاه کوتاه مدت تأثیر منفی خود بر نوآوری را نیز گذاشته است. نوآوری نیازمند خرق عادت است، نیازمند جسارت است، نیازمند نگاه بلندمدت، سرمایهگذاری، درگیری با عدم قطعیت و … است. اما این نگاه کوتاه مدت مجالی برای بروز و نفس کشیدن این پیش نیازهای نوآوری باقی نمیگذارد. همه به دنبال غنیمت دم هستند، آن هم نه از نوع وجودی و اصالت زندگی، بلکه از نوع پوچ غرق شدن در زندگی روزمرگیها و نیازهای سطح پایین. بنابراین در این فضاست که کارآفرینی جای خود را به دلالی میدهد و نوآوری جای خود را به کلاهبرداری.
مجتبی لشکربلوکی در کتابهای ذهن زیبا و ذهن بی حصار که به خطاهای شناختی درباره تصمیمگیری های مدیریت میپردازد، دو ویژگی ایرانیان را شفاهی بودن و سطحی بودن آنها میداند. او اشاره دارد که یک شخص نرمال در جامعه ایران میتواند ساعتها حرف درباره تصمیمات و ایدهها خود بزند، اما غالب این حرفها تکراری، سطحی، بدون برآورد و مطالعه عمیق هستند. همچنین زمانی که از این شخص خواسته شود چند صفحه راجع به ایده خود بنویسد او از این کار عاجز است، از آن طفره میرود و یا آن را غیر ضروری میداند. این ویژگیهای باعث میشود که جامعه ایران از لحاظ ویژگیهای اجتماعی پتانسیل توسعه و پیشرفت را نداشته باشد. ترجمه این امر برای مبحث این سوال بدین صورت که این ویژگیهای عمده فرهنگی اجتماعی جامعه ایران از کارآفرینی و رفتارهای کارآفرینانه و همچنین نوآوری و رفتارهای نوآورانه حمایت نمیکند.
علی رضاقلی در کتاب جامعه شناسی نخبه کشی به موارد و دلایلی میپردازد که چرا جامعه ایرانی ظرفیت و پتانسیل پذیرش اصلاحات و توسعه را ندارد و در نتیجه جامعهای عقبمانده است. او برخی از این دلایلی را که میتوان ریشههای همپوشان آن را در سایر موارد مورد بررسی در این بخش نیز یافت، از جمله خود کمتر بینی و عدم اعتماد به نفس در مقابل جامعه مدرن، تنبلی ایرانیان برای کار کردن، نبودن ساختار قانونمدار در جامعه، فرافکنی دلایل عقبماندگی ها به دیگران و استعمار، ارائه تحلیلهای عامیانه درباره همه مسائل و … میداند. او در این کتاب سه نمونه موردی برای برخورد نخبه کش ایرانیان را مورد بررسی قرار میدهد که عبارتند از قائم مقام فراهانی، امیرکبیر و دکتر مصدق. رضاقلی نتیجه میگیرد که ساحتهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه ایران نه تنها پذیرای توسعه و پیشرفت نیست، بلکه بر سر راه آن موانع نیز ایجاد میکند.
تا وقتی که مشکلی شناسایی نشود، هر راهکار و راه حلی چیزی جز بخت اقبال نبست. توضیحاتی که در این نوشته ارائه شد یک نتیجه گیری کلی از شرایط فعلی کشور از منظر کارآفرینی و نوآوری بود که برای تفسیرها و تبیین های بیشتر نیازمند پژوهش های علمی و دانشگاهی است. اما آنچه در این نوشته ارائه دادم، مختصر بود برای یک نرمش و انعطاف ذهنی برای تفکر بیشتر درباره مسئله.
هدف من نا امیدی یا منفی بافی نیست، بلکه به دنبال این هستم که واقعیت های موجود را بهتر بشناسم. با شناخت واقعیت هاست که می توان تصمیم های درست گرفت و در مسیر درست قرار داشت. با آگاهی از این واقعیت ها و سختی هاست که اگر تصمیم به ماندن و کار کردن گرفته ایم، تصمیم آگاهانه است، در غیر این صورت اگر با تصویرهایی مانند پول دار شدن، لذت از آزادی و زندگی و مزخرفانی که بسته فروشان انگیزشی و … تحویل می دهند تصمیم به کارآفرینی در ایران گرفته اید، شاید انتخاب درستی نکرده ابد. کارآفرینی در ایران امروز عرضه ای است سخت و خشن که باید برایش آماده بود.
توسعه واقعی، توسعه ای درون زاست، از دل جامعه ای بیرون می آید که پویاست، بنابراین تا خود جامعه ما (از هر نظر) ظرفیت و آمادگی توسعه نداشته باشد، هر تزریق تکنولوژی، علم، فرآیند، ابزار و … (تازه در صورت امکان آن!) در بلندمدت تغییر چندانی در حالمان ایجاد نخواهد کرد. به قول امیرکبیر که در پایان دوره صدر اعظمی اش گفت : من ابتدا فکر میکردم که مملکت، وزیر دانا میخواهد؛ و مدتی بعد به ایـن نتیجه رسیدم که مملکت، شاهِ دانا میخواهد؛ اما اکنون میفهمم که مملکت، ملتِ دانا میخواهد.
من همواره گفته ام که در کارآفرینی و کسب و کار محیط اصالت دارد؛ به این معنی که میزان اثرگذاری محیط بر فعالیت های ما در برخی مواقعی آنقدر زیاد است که از اثر گذاری به تعیین کنندگی می رسد، به خصوص در کشور مان ایران. بنابراین در چارچوب واقعیت های محیطی باید دست به کارآفرینی زد. اما نکته مهم اینکه همین محیط کلان که چتر جبر خود را بر روی کارآفرینی انداخته است، خود، حاصل تجمعی کنش های بی شمار اشخاص در طول تاریخ بوده است. اکنون اگر من و شما رفتارمان را با آگاهی تغییر دهیم و به سوی کارهای ارزشمندتر، ساختن زندگی بهتر، کمک به انسان های دیگر و … حرکت کنیم، حاصل تجمعی اقدامات ما نیز همین محیط کلان را برای زمان های آینده تحت تأثیر قرار می دهد و تغییرات کوچک و بزرگ در آن ایجاد خواهد کرد. حال انتخاب با ماست؛ می توانیم به دنبال آگاهی و تغییرات پایه ای درون خودمان باشیم، یا اینکه می توانیم همچون روال قبلی و تمام تلاش های دیگر، دچار مجموعه ای از فرافکنی ها، فرار از مسائل، اتهام زنی به دیگران برای عقب ماندگی مان و … باقی بمانیم.